کد خبر: 1291247
تاریخ انتشار: ۲۴ فروردين ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۰
تقی دژاکام

مرحوم دکترمحمدابراهیم باستانی پاریزی که اوایل فروردین سالگرد درگذشت او بود، در جایی از کتاب‌هایش درباره اسدالله علم که همین امروز سالمرگ اوست، با اشاره به اینکه صحنه‌گردان کشتار مردم در ۱۵ خرداد یعنی اسدالله علم فرزند کسی بود که خود در عزاداری سیدالشهدا (ع) شرکت می‌کرد و در رثای آن امام شعر نیز سروده بود، از تفاوت روش پدر و پسر یاد می‌کند و می‌نویسد: «بعداز شوخی تقدیر، یکی از شوخی‌های تاریخ هم این است که فرزند گوینده شعر «حسین آن سرور خوبان و شمع جمع محفل‌ها» کارش به آنجا برسد که روز عاشورا، شمع محفل و رئیس دولتی باشد که مأمور بود عاشورای خونین ۱۳۸۴ هجری قمری (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) را به وجود آورد و عجیب آنکه درست در همان لحظاتی که آن رئیس دولت از شمال، فرمان حمله به تظاهرکنندگان میدان ارگ کنار اداره رادیو می‌داد، رادیوتهران یکی از مهیج‌ترین نوحه‌های یغمای جندقی شاعر کویر را به تکرار با امواج خود پخش می‌کرد.»‌
نمی‌دانم مرحوم دکتر باستانی به موارد عجیب‌تر و شوخی‌های تلخ دیگر تقدیر یا تاریخ هم برخورده بوده و در دیگر کتاب‌های قطور خود به آنها اشاره کرده یا نه، ولی اگر امروز بود حتماً این نمونه‌های عجیب‌تر و غریب‌تر را به چشم می‌دید یا به گوش می‌شنید. به‌عنوان نمونه قطعاً سرنوشت تلخ و غم‌انگیز مدیر مسئول پیشین روزنامه کیهان در صفحاتی از کتاب‌های او جا می‌گرفت؛ او که از پدری عالم و عارف بود و زندگی رسانه‌ای‌اش در مخالفت با غرب و اندیشه‌های غربی و در بخش افراطی آن حتی ضدیت عمیق با تکنولوژی غرب گذشت و حتی در این باره کتاب و مقاله نوشت و صریحاً الاغ‌سواری را بر سفر با هواپیما ترجیح می‌داد و اولی را پر از فایده و دومی را پر از خسارت به امروز و فردای جامعه و تاریخ می‌دانست، کارش به آنجا رسید که به غرب پناهنده شد. او که تلاش بسیار کرد و دست‌وپای زیاد زد و حتی از فحاشی به بزرگان نظام و انقلاب هم ابا و حیا نکرد برای اینکه دستگیر و زندانی شود و بتواند آن را برای اربابانی که اخیراً انتخاب کرده بود، فاکتور کند، اما با هوشمندی و بی‌محلی کامل دستگاه‌های امنیتی مربوط مواجه شد و آخر سر پس از سال‌ها دری‌وری گفتن به امام و انقلاب و نظام، میهنش را به مقصد غرب ترک کرد. 
آیا سرنوشت اسدالله علم که پدرش آن‌گونه بود و خودش این‌گونه، عجیب‌تر است یا کسانی، چون مهدی نصیری و محمد نوری‌زاد و بسیاری مانند آنان که در دوران زندگی خودشان از حق به باطل تغییر مسیر دادند؟ آیا کسانی، چون اکبر گنجی معروف به «اکبر پونز» که روزگاری در همین تهران آن بلا‌ها را بر سر زنان کم‌حجاب یا پسران با آستین کوتاه می‌آورد و بعد اصلاح‌طلب و سپس سکولار شد و بعدتر بسیاری از ضروریات و اصول دین را رد کرد و مرتد شد، جای شگفتی ندارد؟
آیا شگفتی بزرگ‌تر سرنوشت مرجع تقلید انقلابی و مبارزی نیست که «حاصل عمر» و «پاره تن» امام خمینی محسوب می‌شد و چهار جلد کتاب قطور درباره «ولایت فقیه» نوشته بود، اما دلبستگی‌های خانوادگی و ارتباطات ضدانقلاب کار را به آنجا کشاند که بار‌ها و بار‌ها در مقابل «حکم ولی فقیه» ایستاد و به هیچ‌کدام از آیات و روایات و استدلال‌ها و مواردی که خودش در آن چهار جلد کتاب قطور به آنها استناد کرده بود توجه نکرد و امام را واداشت او را «با دلی پرخون و قلبی شکسته و سینه‌ای گداخته» صریحاً از قائم‌مقامی رهبری عزل کند تا کشور به دست «لیبرال‌ها»، «منافقین» و باند «مهدی هاشمی قاتل» نیفتد؟
تاریخ جهان و از جمله تاریخ ایران پر است از این شگفتی‌ها و عجایب و به قول امام «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام». این سرنوشت البته مختص به کسان ذکرشده نیست و برای همه ما محتمل است و به قول بزرگان و علمای اخلاق همگی باید از عاقبت سوء به خداوند مهربان پناه ببریم. 
خوشا به حال کسانی که به‌گونه‌ای دیگر اعجاب آفریدند و سرنوشتی معکوس داشته‌اند و مانند جناب «حر» آنگاه که خود را بین جهنم و بهشت دیدند، ناگهان خود را بالا کشیدند و بهشت و حضرات معصومین علیهم‌السلام و اولیای الهی را برگزیدند و عاقبت به‌خیر شدند و نام خود را در تاریخ به نیکی جاودانه کردند.

برچسب ها: تاریخ ، ایران ، کتاب
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار